انواع اعتماد به نفس
با توجه به نوع و روش تربيت و فرزندپروري والدين، و مسير شکل گيري شخصيت در کودکان، چهار نوع اعتماد به نفس ممکن است در افراد شکل بگيرد.
نويسنده: مير محمد ولي مجد تيموري
با توجه به نوع و روش تربيت و فرزندپروري والدين، و مسير شکل گيري شخصيت در کودکان، چهار نوع اعتماد به نفس ممکن است در افراد شکل بگيرد.
اعتماد به نفس متعادل
کساني که در کودکي به طور معتدل مورد احترام والدين و اطرافيان بوده اند و به صورت معقول و مناسب مورد توجه بوده اند، اعتماد به نفس متعادل و عادي و بهنجار دارند. مثلاً کودک يک نقاشي مي کشد و به پدرش نشان مي دهد، پدر از او تشکر مي کند و به عنوان تشويق او را مي بوسد، کودک مي پرسد: « کس ديگري هم هست که به خوبي من نقاشي کند؟» پدر به او مي گويد: « خيلي ها در دنيا نقاشي مي کنند، نقاشي تو هم خوب است». اين کودک اعتماد به نفس متعادل خواهد داشت.افرادي که اعتماد به نفس طبيعي دارند توان خودشان را به دقت مي دانند و مطابق با آن حرکت و زندگي مي کنند. اگر از کسي که اعتماد به نفس طبيعي دارد، بخواهيم کاري را که خارج از توان و رشته تخصصي اش است انجام بدهد، چون توانايي، علم و مهارت انجام دادن آن کار را در خود نمي بيند، آن کار را قبول نمي کند. اگر به
من روان پزشک بگويند برو کشاورزي کن مي گويم که نمي توانم. چون توان هاي خود را مي دانم و مطابق با آن ها قدم برمي دارم. البته فرد ممکن است در راهي که با توجه به توانايي هايش انتخاب کرده شکست بخورد، ولي اين از خصوصيات زندگي است، گاهي موفق مي شويم، گاهي شکست مي خوريم.
اعتماد به نفس کاذب بالا
اعتماد به نفس افرادي که در کودکي بيش از حد مورد توجه و احترام همه خانواده بوده اند، و بي جهت و بيش از اندازه مورد تشويق قرار گرفته اند، به صورت کاذب بالا مي رود. اين افراد فکر مي کنند که آدم مهمي هستند، چون اين فکر از کودکي به آن ها القا شده که توانايي هاي منحصر به فردي دارند. مثلاً کودکي يک نقاشي ساده مي کشد، ولي پدر و مادرش به قدري از او تعريف مي کنند و به او جايزه مي دهند که او فکر مي کند بزرگ ترين نقاش دنيا است، ولي در آينده، وقتي در جامعه با اين واقعيت روبه رو مي شود که در واقع اصلاً هم نقاش خوبي نيست و چه بسيار افرادي که خيلي بهتر از او هستند، ناگهان سقوط مي کند، افسرده مي شود و به ديگران حسادت مي کند.اين افراد خيلي خود را بالا مي بينند، يا به قولي بزرگ منشي دارند. هميشه فکر مي کنند که از همه بيشتر مي دانند و کارهايشان از همه درست تر است. خيلي افاده اي و متکبر هستند. گاهي خيال مي کنند که توانايي هاي فوق العاده اي دارند، مثلاً مي توانند از طبقه چهارم
ساختمان پايين بپرند. مي پرند و مي ميرند. اين افراد در روابط و فعاليت هايشان شکست مي خورند چرا که خودشان را بالاتر از آني که هستند ارزيابي کرده اند. خطر کردن هم علامت اعتماد به نفس بالاي کاذب است. وقتي اعتماد به نفس معمولي با بهنجاري داريم، زياد دست به خطر نمي زنيم.
نکته جالب اين که افراد خود بزرگ بين که اعتماد به نفس کاذب بالا دارند، در خلوت، در « خود»، خودشان را خيلي کوچک مي بينند، و براي جبران آن خودشان را بزرگ نشان مي دهند.
اعتماد به نفس پايين
افرادي که در کودکي مورد توجه والدين خود نبوده اند، مورد بي مهري آن ها قرار گرفته اند، کتک خورده اند، و تشويق نشده اند، مراحل تکاملي را به درستي طي نکرده اند، يعني نه خود را مي فهمند، نه خود را باور دارند، و نه براي خود احترام قائل هستند. اين افرا دائم احساس مي کنند از ديگران کمترند، در نتيجه اعتماد به نفس شان پايين است. اين افراد از حضور در جمع خجالت مي کشند، نمي توانند حرف بزنند، نمي توانند کاري بکنند، خيال مي کنند که هميشه از بقيه کمتر هستند. نکته مهم در مورد اين افراد اين است که احتمال ابتلا به افسردگي در آن ها بسيار زياد است.افرادي که اعتماد به نفس پايين دارند، توانايي هاي خود را نمي شناسند و خود را دست کم مي گيرند. بنابراين بايد توانايي ها و قابليت هايشان را به آن ها يادآوري کرد و نشان داد تا خود را باور کنند.
اعتماد به نفس کاذب پايين
به بعضي از کودکان خيلي بي توجهي مي شود، آنان را کتک مي زنند، اذيت مي کنند، زنداني مي کنند، از خانه بيرون مي اندازند، به آسايشگاه شبانه روزي مي فرستند، و طوري با آنان رفتار مي کنند که احساس مي کنند پدر و مادر ندارند، شناسامه ندارند، اصلاً وجود ندارند. اين افراد اعتماد به نفس کاذب پاييني پيدا مي کنند، اين افراد معمولاً استعدادهاي قابل توجهي هم دارند که هيچ گاه کشف نمي شوند. رفتار بسيار بد و ناشايست والدين، باعث مي شود آنان از نظر شخصيتي سقوط کنند، سقوطي باور نکردني.کساني که اعتماد به نفس کاذب پايين دارند در درس و مشق و کار و زندگي انسان هاي موفقي هستند، ولي فکر مي کنند که اين ها کافي نيست، دائم فکر مي کنند که کار خاصي انجام نمي دهند، فکر مي کنند که کاري را که آن ها انجام مي دهند از هر کسي برمي آيد، و معمولاً هم اين طور نيست؛ يعني خودشان را دست کم مي گيرند. وقتي به آن ها ميوه تعارف مي کنند بدترين را بر مي دارند، در حالي که يک آدم معمولي با اعتماد به نفس متعادل يک سيب متعادل بر مي دارد و سيب درجه يک را به دخترش
مي دهد، يک آدم با اعتماد به نفس کاذب بالا بهترين سيب را براي خودش برمي دارد، چون خود را برتر از همه مي داند.
اين چهار نوع اعتماد به نفسي که ذکر شده به صورت طيف در افراد وجود دارند. در طيف اعتماد به نفس پايين ممکن است يکي 30 درصد پايين بکشد، يکي 40 درصد، يکي 90 درصد، اما 100 درصد پايين نداريم، اگر کسي به اعتماد به نفس 100 درصد پايين برسد حتماً خودکشي مي کند. اعتماد به نفس بالا هم به صورت طيف است و در اعتماد به نفس 100 درصد بالا، فرد، به پارنويا دچار مي شود. مثل هيتلر که احساس مي کرد بايد تمام دنيا را بگيرد. اعتماد به نفس متعادل در ميان هر طيف قرار مي گيرد. حتي خداوند هم اعتماد به نفس متعادل، ميانه و عادي دارد. خداوند به انسان مي گويد من به تو عقل داده ام. تفکر داده ام، احساس داده ام، و معيار شناخت خوب و بد را هم برايت فرستاده ام، تو خودت فکر کن و زندگي کن، من هم حامي ات هستم. به ما نمي گويد اين کار را بکن آن کار را نکن. اين را مادران ما به ما مي گويند و چه کار اشتباهي مي کنند. در بحث هاي فرزندپروري و رشد مطرح کرده ايم که هرگز نبايد کسي را مجبور کرد کاري را به دلخواه ما انجام بدهد، کودک را بايد آزاد گذاشت تا آن طور که مي خواهد زندگي کند. ما فقط نقش راهنما و حامي را داريم. خداوند انسان را مختار خلق کرده و براي او راهنما فرستاده.
نوعي اعتماد به نفس هم وجود دارد که اعتماد به نفس جبراني ناميده مي شود و در شرايط خاص در افراد شکل مي گيرد؛ و آن اعتماد به نفسي است که در اثر جبران ناتوانايي ها، کمبودها يا فقدان هايي ايجاد مي شود که در زندگي پيش مي آيند و اعتماد به نفس را کاهش مي دهند. به عنوان مثال کساني که دچار حادثه شده اند يا کساني که مي خواهند به درجات بالاي اجتماعي برسند سعي و تلاش مي کنند تا نقص ها و کمبودهاي خود را به سطح مناسب و متعادلي برسانند و در آن سطح نگه دارند. اين افراد اعتماد به نفس جبراني دارند.
افراد سالم که درست تربيت شده اند، داراي اعتماد به نفس متعادل هستند. اين شکل از اعتماد به نفس حاصل درست طي شدن مسير رشد و سلسله مراتب تکاملي کودک است.
اعتماد به نفس زنان در بسياري از موارد بيشتر از مردان است. اما ميزان خطرکردن در مردان بيشتر از خانمهاست. آقايان خطرها را کمتر حس مي کنند. در طول تاريخ آموخته اند که بايد دل را به دريا سپرد. خانم ها محتاط ترند. اگر چنين نبود، زندگي زناشويي شکل نمي گرفت. زنان بيشتر احتياط مي کنند، بيشتر آينده نگرند، و با دقت به همه چيز توجه دارند، به همين دليل زن و مرد بايد اعتماد به نفس يکديگر را کامل کنند.
اعتماد به نفس مردم شهرهاي صنعتي بالاتر از مردم روستاهاست.
منبع مقاله :
مجد تيموري، مير محمد ولي؛ ( 1391)، اعتماد به نفس، تهران: نشر قطره، چاپ ششم.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}